رشد و توسعه فردیزندگی نامه افراد موفق

زندگینامه کوروش کبیر بنیان گذار منشور حقوق بشریت

زندگینامه کوروش کبیر، یکی دیگر از مقالاتی که توسط تیم انیشتن گردآوری شده است .در این مقاله سعی شده هرآنچه که درباره بنیان گذار منشور بشریت باید بدانید را بگنجانیم .تا انتها با ما همراه باشید.

کوروش کبیر، کوروش دوم یا بهتر است وی را با صفت کوروش بزرگ یاد کنیم نخستین پادشاه و بنیان گذار سلسله ی و حکومت هخامنشی بود که توانست در سن 40سالگی به مقام پادشاهی برسد و همچنان توانست به مناطق گسترده ای از آسیا  به مدت سی سال حکومت کند

کوروش کبیر  شاه شاهان با گفتار و پندار و کردار نیک خود توانست پرطرفدارترین جوان در پارس لقب بگیرد وی ب زندگی شرافتمندانه واقف بود و توانست انقلابی تازه در امپراطوری تاریخ را به اسم خود ثبت نماید

میان متنی
متن

هر انچه باید در مورد کوروش کبیر بدانید:

  • زندگی نامه کوروش کبیر
  • مرگ کوروش کبیر
  • آرامگاه کوروش کبیر
  • مهم ترین دستاور های کوروش کبیر
  • سخنان کوروش کبیر

زندگینامه کوروش کبیر

کوروش بزرگ

روایتی از هرودوت اینگونه نقل میکند که:آستیاگ(پدربزرگ کوروش)شبی در خواب دید که از ماندانا دخترش نهر آبی بزرگی جاری است و تمام آسیا و بلکه پایتخت او را در برگرفته است.خواب ایشان توسط معبر ها اینگونه تعبیر  گردیدکه تمام آسیا توسط فرزند دخترش غلبه میگردد تصمیم آستیاگ بر این بود که دخترش را به شاه شهر انشان کمبوجیه داد ک نواده ی شاه هخامنش بود.ودر همان سال آستیاگ خواب دیگر را دید که تاکی که از بدن ماندانا رشد کرده است تمام آسیا رو پوشانده است.پس از وضع حمل ماندانا آستیاگ تصمیم گرفت فرزند دخترش را نزد یکی از بستگانش به نام هارپاگ تحویل دهد و نیز دستور داد ک کودک را بکشد.کوروش کبیر توسط هارپاگ به یکی از چوپان های شاه به نام میترادات داد و از آن درخواست کرد کودک را به دستور شاه به میان کوهی در جنگل رها سازد .چوبان کودک را به خانه برد وقتی همسر آن چوپان از موضوع باخبر شد با اصرار های مداوم از شوهر خود خواست که بچه راه زنده نگه دارد و به جای او فرزند خود را ک مرده به دنیا آمده بود را در جنگل رها سازد.چوپان با نظر همسر خود موافقت کرد و جسد بچه خود را به ماموران هارپاگ سپرد  و به جای او کوروش را نزد خود نگه داشت

زمانی ک کوروش در سن 10سالگی به سر می برد به همراه کودکان هم سن و سالش در حین گله داری بازی میکرد دوستانش آن را به عنوان شاه انتخاب کردند در میان بازی او دستور داد که یکی از کودکان را تنبیه شود پدر آن پسر به نام آرتمبر نزد آستیاگ رفت و شکایت کرد و نیز ادعا کرد که یکی از بردگان او فرزند درباریان را زده است به این صورت ب دستور آستیاگ کوروش را نزد خود اورد تا تنبیه شود شاه با وجود شباهت کوروش کبیر با خانواده اش باور نکرد که او نوه اش باشد. شاه چوپان را خواست و خواستار حقیقت شد در غیر این صورت شکنجه خواهد شد حقیقت توسط چوپان آشکار شد پس از آن شاه هارپاگ را فراخواند و از وی پرسید:طفل دخترم را چگونه کشتی؟

هارپاگ در جواب ش اینگونه پاسخ داد که پس از آنکه طفل را به خانه بردم خواستم  به گونه ای رفتار کنم که امر شما را اجرا و قاتل پسر دختر شما هم نباشم. او گفت حال ک طفل زنده س باید ضیافتی داد و خدا را شاکر بود و از هارپاگ خواست در مهمانی حضور یابد و فرزندش را هم همراه خود بیاورد بدین ترتیب هارپاگ را به صرف شامی دعوت کرد و بدون اطلاع او از بدن فرزندش که هم سن کوروش کبیر بود غذایی تهیه کرد و به پدرش داد

شاه آستیاگ کوروش را نزد خود خواند و به اون چندان گفت .فرزندم به دلیل خوابی که دیده بودم درباره تو بد اندیشی کرده بودم اما خوابم تعبیر دیگری همراه داشت و به برکت بخت بلندت از سرنوشتی که برایت در نظر گرفته بود رها یافتی اکنون زمان آن رسیده که ب پارس راهی شوی و در آنجا شاهد دیدار پدر و مادرت خواهی بود و کوروش کاخ آستیاگ را ترک کرد و به سمت کمبوجیه و خانواده خویش رفت.

فرزندان و همسر کوروش کبیر:

کوروش با کاساندان شاهزاده هخامنشی ازدواج کرد و صاحب دو پسر به نام های کمبوجیه دوم و بردیا و سه دختر که نام های دو تن از آن ها آتوسا و آرتیستونه نام داشتند و سومی احتمالا رکسانا نام داشته است

کمبوجیه دوم پس از مرگ پدر به جای او بر تخت پادشاهی نشست و بردار دیگر خود را کشت .او زمانی ک مصر را فتح کرد در حین برگشت به ایران خودش را کشت.

مرگ کوروش کبیر

هر چند در مورد چگونه بودن مرگ کوروش بزرگ روایت های مختلفی در منابع وجود دارد اما این را میدانیم که او در حوالی سال های 530پیش از میلاد از دنیا رفته است و در پاسارگاد آرام گرفته است.

درباره ی زخمی شدن و کشته شدن کوروش در جنگ تردید بسیار جدی وجود دارد و این سوال را به وجود می آورد ک چرا کوروش بزرگ در حینی که در سالخوردگی به سر می برد باید شخصا  در جنگ با(راهله و ماساگت)حضور یاید و آن هم در فواصل دور؟در صورتی که کوروش در برخی از فتوحات مهم خود حضور نداشته است.و نیز یک داستان افسانه ای از گفته های هرودوت درباره مرگ وی وجود دارد که خلاف شواهد تاریخی است.اینکه در حال حاظر آرامگاه کوروش در پاسارگاد قرار دارد دلیل روشنی است که میتوان گفته های هرودوت را رد کرد

برخی از مورخان مانند گزنفون از مرگ طبیعی کوروش در دوران سالخوردگی اش گفته اند و حتی اندرز پایانی بسیار مشهوری هم از ایشان نقل کرده اند در حالی ک دیگر از مورخان مانند کتزیاس چنین نوشته اند که کوروش در جنگ زخم برداشته و پس از وصیت و اندرز ش در گذشته است.

گزنفون در کتابی ک نوشته است و این کتاب در ایران ب کوروش نامه معروف  است به صورت مفصل  علت مرگ کوروش را مرگ طبیعی گفته است و این مورخ یونانی درباره اندرز کوروش به دوستانش و فرزندانش این گونه نوشته است که:

و با این سخنان دست های خویش آنان را داد و سپس چهره با دست پوشانده و در گذشت

اما کتزیاس عقیده اش بر این دارد  که کوروش توسط نبردی که دربیکس داشته است زخمی و در نهایتا منجر به مرگ وی شده است :

کوروش از اسب به زمین افتاد و یک جنگجوی هندی با زوبین به بالای ران او زد در حالی که میتوانست کوروش را پس از آن زخم بکشد ولی در همان حین نزدیکانش او را زنده از معرکه به در بردند و به اردوگاه خود رسانند.دو پسر و شاه دربیکس به هلاکت رسیدند کشور آن ها نیز به تسخیر در آمد. کوروش در هنگام مرگش کمبوجیه پسرش را به پادشاهی برگزید و نیز کوروش برای افرادی ک کردار نیک پیشه کنند آروزی سعادت و بر کسایی ک رفتار زشت دارند نفرین کرد و سه روز بعد از زخمی شدن در گذشت.

وقتشه که بخونی: زندگی نامه چگوارا

بررسی روایت مرگ کوروش توسط هرودوت(جنگ کوروش با ملکه ی ماساگت ها)

داستانی که توسط هرودوت درباره ی چگونگی مرگ کوروش نقل شده است درباره ی جنگ وی با ماساگت ها می باشد اما به این هم اشاره کنیم که حتی خود هرودوت آشکارا نوشته است که درباره مرگ کوروش روایات گوناگونی شنیده است به عبارتی خود هرودوت اعتراف کرده است که این داستان بر اساس تمایل خودش روایت شده است داستانی که بیشتر جنبه ی افسانه ای دارد و با شواهد  تاریخی همخوانی ندارد اما این داستان به صورت خلاصه به این شرح است

کوروش قصد بر این داشت تومیریس قلمرو ملکه ماساگت ها را فتح کند و به فرمان خود در بیاورد از این رو او تقاضای ازدواج کرد ملکه مزبور نپذیرفت و حتی پاسخ تحقیر آمیزی به وی داد.کشورش توسط کوروش محاصره شد و در نهایتا سپاه ایران از پا در آمد و کوروش به دست ملکه تومیریس کشته شد تومیریس دستور داد سر کوروش را به دورن مشک خون فرو ببرند و در حالی که به جسد اهانت میکرد این کلمات توسط او به زبان اورده شد :

به تو وعده داده بودم از خون سیرابت میکنم.

مشخص است در میان روایت هایی ک درباره مرگ کوروش ثبت شده است روایت هرودوت بیشتر به افسانه نزدیک است و اکثر پژوهشگران داستان هرودوت را صحت تاریخی نمیدانند به گفته چند تن از پژوهشگران اشاره میکنم:

شادروان پروفسور علیرضا شاپوری شهبازی نوشته است

افتادن سر او(کوروش) به دست ترمیریس بی گمان افسانه است

و نیز دکتر بهرام فره وشی چنین گفته است که:

روایت های مختلفی در مورد مرگ کوروش وجود دارد که برخی از آن ها افسانه آمیز هست مانند روایتی که از هرودوت نقل شده است

آرامگاه کوروش کبیر

مقبره کوروش

کوروش کبیر را در شهر شیراز  در فاصله ای حدودا یک کیلومتری جنوب غربی مجموعه پاسارگاد در دشتی به ارتفاع تقریبا دو هزار متر از سطح دریا و محصور در میان کوهستان به خاک سپرده اند.

آرامگاه ایشان در سال 2004میلادی به عنوان زیر مجموعه پاسارگاد در میراث جهانی یونسکو ثبت گردید

مهم دستاورد های کوروش کبیر

تاسیس سلسله ی هخامنشی،شکست پادشاهی ماد،لیدی،بابل و قبایل سکاها از مهم ترین دستاورد های ایشان محصوب میشود.

سخنان کوروش کبیر(منشور کوروش کبیر)

منشور کوروش

در منابع مختلفی جملات زیادی به کوروش منسوب داده شده است اما هیچ گونه سند برای اثبات موجود نیست تنها سند به جامانده از نخستین پادشاه هخامنشی منشور وی محسوب میشود که تا حدودی قابلیت این را دارد اتکا شود و از آن به عنوان نخستین منشور حقوق بشیریت نیز یاد می شود،در ادامه به ترجمه فارسی که به کوشش دکتر شاهرخ رزمجو استاد دانشگاه تهران فراهم شده است نگاهی می اندازیم:

۱)آن هنگام که….مردوک پادشاه همه آسمانو زمین ،کسی که …..سرزمین دشنمانش را لگدکوب میکند

۲)…….با دانایی گسترده ،….کسی که گوشه های جهان را زیر نظر دارد

۳)……….فرزند ارشد(او) بلشَزَر فرومایه ای به سروری سرزمینش گمارده شد

۴)…….. نبونئید)او فرمانروایی ساختگی بر آنان قرار داد

۵)نمونه ای ساختگی از اِسَگیل ساخت و…….برای (شهر)او اور و دیگر جایگاه های مقدسی نفرستاد

۶)آیین هایی که شایسته آنان(خدایان) نبود پیشکشی هایی نا پاک……گستاخانه…..هر روز یاد سرایی میکرد و اهانت آمیز

۷)او پیشکشی های روزانه را بازداشت او آیین ها دست برد و…….درون  پرستشگاه ها برقرار کرد.و در اندیشه اش بر ترس از مردوک ،شاه خدایان پایان داد

۸)هر روز بر شهرش بدی روا می داشت……همه مردمانش را با یوغی رها نشدنی به نابودی کشاند

۹)اِنلیل خدایان از شکوه ایشان بسیار خشمگین شد و …….قلمرو آنان خدایانی که درون آن می زیستند محراب هایشان را رها کردند

۱۰)خشمگینی از اینکه او به بابل وارد کرده بود دل مردوک بلند به رحم آمد او بر همه زیستگاه هایی که جایگاه های مقدسشان ویران شده بود

۱۱)و مردم سرزمینش سومر و اَکَد که همچون کالبد مردگان شده بودند اندیشه کرد (و) بر آنان رحم آورد او همه سرزمین ها رو جست و جو بررسی کرد

۱۲)شاهی دادگر را جستجو کرد که دلخواهش باشد.او کوروش، شاه شهر(اَنشان)را به دستانش گرفت و او را به نام خواند و شهریاری او را برهمگان را به آوای بلند اعلام کرد

۱۳) او(مردوک)سرزمین گوتی و همه سپاهیان مادی را در برابر پا های او(کوروش)به کرنش در آورد و همه مردمان سر سیاه(عامه مردم)را که مردوک به دستان او (کوروش)سپرده بود

۱۴) به دادگری و راستی شبانی کرد.مردوک سرور بزرگ که پرورنده مردمانش است به کار های نیک او (کوروش) و دل راستینش به شادی نگریست

۱۵)او را فرمان داد که به سوی شهر مردوک بابل برود او را واداشت تا راه تین تیر=بابل را پیش بگیرد و همچون دوست و همراهی در کنارش گام برداشت

۱۶)سپاهیان گسترده اش که شمارش همچون آب یک رودخانه شمردنی نبود پوشیده در جنگ افزار در کنارش روان بودند

۱۷)مردوک(او) را بدون جنگ و نبرد به درون شوانَهَ (بابل) وارد کرد و شهرش بابل را از سختی رهاند مردوک نبونئید،شاهی را که از او نمی هراسید در دستش(دست کوروش)نهاد

۱۸)همه مردم تین تیر تمامی سرزمین های سومر و اَکَد،بزرگان و فرمانداران در برابرش کرنش کردند و پاهایش را بوسه زدند از پادشاهی او شادمان گشتند و چهره هایشان درخشان شد

۱۹)مردوک که یاری اش بر مردگان زندگی بخشید و آن که همه را از سختی و دشواری رهانید،آنان او را به شادی ستایش کردند و نانش را ستودند

۲۰)منم کوروش شاه جهان،شاه جهان،شاه بزرگ‌،شاه نیرومند، شاه بابل شاه سومر واَکَد ،شاه چهار گوشه جهان

۲۱)پسر کمبوجیه شاه بزرگ، شاه شهر اِنشان،نوه کوروش، شاه بزرگ، شاه شهر (اِنشان) از نسل چیش پیش شاه بزرگ،

۲۲)دودمان جاودانه پادشاهی کا خدایان بِل ونَبو فرمانرواییش را دوست دارند و پادشاهی او را با دلی شاد یاد میکند.آنگاه که با آشتی به درون شهر بابل آمد

۲۳) جایگاه سروری(خود)را جشن و شادمانی در کاخ شاهی به پا کردم مردوک،سرور بزرگ قلب گشاده کسی که بابل را دوست دارند همچون سرنوشتم به من بخشید و من هر روز ترسنده در پی نیایش او بودم

۲۴)سپاهیان گسترده ام به آرامش درون بابل گام برمیداشتند نگذاشتم کسی در همه(سومر و اَکَد) هراس آفرین باشد

۲۵) در پی امنیت شهر و همه جایگاه های مقدسش بودم برای مردم بابل…….که بر خلاف خواست ( خدایان) یوغی بر آنان نهاده بود که شایسته شان نبود

۲۶)خستگی هایشان را تسکین دادم و از بند ها رهایشان دادم مردوک سرور بزرگ ار رفتار نیک من شادمان گشت

۲۷)به من (کوروش)شاهی که از او می ترسید و کمبوجیه پسر تنی ام به…….. همه سپاهیانم

۲۸) برکتی نیکو ارزانی داشت بگذر،با شادی در برابرش باشیم در آرامش…..به فرمان والایش همه شاهانی که بر تخت تشسته اند

۲۹) از هر گوشه(جهان) از دریای پایین،آنان که در سرزمین های دور دست می زیند و همه شاهان سرزمین(اَمورّو) که در چادر زندگی میکنند همه آنان

۳۰)باج سنگینشان را به(شواَنّهَ) بابل آوردند و بر پاهایم بوسه زدند از بابل تا شهر آشور و شوش

۳۱) اَکَد سرزمین اِشنونه زَمبّن شهر متورنو در تا مرز گوتی جایگاه های (مقدس) آن سوی دجله از دیر باز محراب هایشان ویران شده بود

۳۲) خدایانی را که درون آن ساکن بودند به جایگاه هایشان بازگرداندم و (آنان) را در جایگاه ابدی خودشان نهادم و همه مردمان آنان را گرد آوردم و به سکونتگاه خود بازگرداندم

۳۳) خدایان سومر و اَکَد را که نبونئید در میان خشم سرور خدایان (شوانه) آورده بودند به فرمان مردوک سرور بزرگ به سلامت

۳۴) جایگاهشان بازگرداندم جایگاهی که دل شادشان می سازد باشد که خدایانی که درون ستایشگاه هایشان بازگرداندم

۳۵) هر روز در برابر بِل و نَبو روزگارز دارند(عمر طولانی برایم خواستار شوند و کار های نیک را یاد آور شوند

۳۶)….بگذار آنان سهمیه رسان نیایشگاه هایمان باشند

۳۷)غاز، دو مرغابی،ده کبوتر بیشتر از پیشکشی پیشین………..غاز و مرغابی و کبوتر که……

۳۸) روزانه افزودم…… و در پی استوار کردن دیوار بزرگ بابل بر آمدم

۳۹) دیواری از آجر بر کناره خندقی که شاه پیشین ساخته بود ولی ساختن را به پایان نبرده بود کار آن را من به پایان بردم

۴۰)که شهر را از بیرون در برنگرفته بود که هیچ شاهی پیش از من نساخته بود

۴۱) آن را با قیر و اجر پخته از نو بر پا کردم و به پایان رساندم

۴۲) دروازه بزرگ از چوب سدر و با روکش مفدغین(قطعات مسی) گذاشتم

۴۳) کتیبه ای از آشوربانیپال شاهی پیش از من  روی آن نوشته شده بود دیدم

۴۴) مردوک سرور بزرگ افریننده

۴۵)…………. من همچون هدیه ای برای(پیشکش) کردم……..برای خشنودی ات تا به جاودان

امیدوارم از زندگینامه کوروش کبیر لذت برده باشد و هرآنچه که به دنبال آن بودید را به دست آورده باشید.لطفا با ثبت نظر مارا همراهی کنسد.

 

مطالب بیشتر

نوشته های مشابه

‫3 دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا