زندگی نامه افراد موفق

زندگی نامه چگوارا [انقلابی مارکسیست و آزادی خواه مشهور ]

زندگی نامه چگوارا یکی از چهره های برجسته کمونیست در انقلاب کوبا  و رهبر چریک ها در آمریکای جنوبی را در این مقاله از سایت انیشتن با هم بررسی می کنیم.

 چه گوارا کیست ؟

ارنستو چگوارا ( Ernesto Che Guevara‌) در 14 ژوئن 1928 در یک خانواده از طبقه متوسط در روزاریو آرژانتین متولد شد.او در جوانی مبتلا به آسم بود اما همچنان توانست خود را به عنوان یک ورزشکار متمایز کند. او دیدگاه‌ های سیاسی چپ‌ گرای خانواده و دوستانش را جذب کرد و در سنین نوجوانی فعال سیاسی شد و به گروهی که مخالف دولت خوان پرون بودند پیوست.

ارنستو “چه” گوارا د لا سرنا یک انقلابی مارکسیست آرژانتینی بود که در جریان انقلاب کوبا از چهره های برجسته به حساب می آمد. وی در سال 1967 توسط ارتش بولیوی اعدام شد، از آن زمان به‌ عنوان یک قهرمان شهید توسط نسل‌ های چپ‌ گرا در سراسر جهان شناخته می‌ شود. تصویر چه گوارا نماد رایج رادیکالیسم چپ و ضد امپریالیسم است.

میان متنی
متن

“ال چه هستم و زنده‌ ام بیش از مرده‌ ام ارزش دارد.”

جمله ای بود که چه گوارا در روز پیش از اعدامش علیه نظامیانی که وی را دستگیر کرده بودند، به کار برد.

تحصیلات چگوارا

چگوارا پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان در رشته پزشکی در دانشگاه بوئنوس آیرس تحصیل کرد، اما در سال 1951 تحصیل را ترک کرد و با یکی از دوستانش به دور آمریکای جنوبی سفر کرد. شرایط بد زندگی که او در سفر 9 ماهه آنها شاهد بود تأثیر عمیقی بر چه گوارا گذاشت و او سال بعد به دانشکده پزشکی بازگشت و قصد داشت از نیازمندان مراقبت کند. او مدرک خود را در سال 1953 دریافت کرد.

وقتشه که بخونی : زندگی نامه بتهوون

چگوارا در انقلاب کوبا

با افزایش علاقه چه گوارا به مارکسیسم، او تصمیم گرفت پزشکی را کنار بگذارد، زیرا معتقد بود که فقط انقلاب می تواند عدالت را برای مردم آمریکای جنوبی به ارمغان بیاورد. در سال 1953، او به گواتمالا سفر کرد، جایی که شاهد سرنگونی دولت چپ‌ گرای این کشور تحت حمایت سیا بود که تنها به تعمیق اعتقادات او کمک کرد.

در سال 1955، چه گوارا ازدواج کرد و در مکزیک زندگی کرد، جایی که با فیدل کاسترو انقلابی کوبایی و برادرش رائول، که در حال برنامه ریزی برای سرنگونی دولت فولخنسیو باتیستا بودند، آشنا شد. هنگامی که نیروهای مسلح کوچک آنها در 2 دسامبر 1956 در کوبا فرود آمدند، چه گوارا با آنها و از معدود افرادی بود که از حمله اولیه جان سالم به در بردند. در طی چند سال آینده، او به عنوان مشاور اصلی کاسترو خدمت کرد و نیروهای چریکی در حال رشد آنها را در حملات علیه رژیم در حال فروپاشی باتیستا رهبری کرد.

در ژانویه 1959، کاسترو کنترل کوبا را به دست گرفت و چه گوارا را مسئول زندان لاکابانا کرد، جایی که تخمین زده می شود که صدها نفر به دستور چه گوارا اعدام شدند. او بعداً به ریاست بانک ملی و وزیر صنعت منصوب شد و کمک زیادی به تبدیل کشور به یک کشور کمونیستی کرد.

در اوایل دهه 1960، چگوارا همچنین به عنوان سفیر کوبا عمل کرد، و برای برقراری روابط با کشورهای دیگر، به ویژه اتحاد جماهیر شوروی، به سراسر جهان سفر کرد و در طول تهاجم خلیج خوک ها و بحران موشکی کوبا، یک بازیگر کلیدی بود. او همچنین کتابچه راهنمای جنگ چریکی نوشت و در سال 1964 در سازمان ملل سخنرانی کرد که در آن سیاست خارجی ایالات متحده و آپارتاید در آفریقای جنوبی را محکوم کرد.

مرگ و میراث

در سال 1965، در حالی که اقتصاد کوبا به هم ریخته بود، چه گوارا پست خود را ترک کرد تا ایدئولوژی های انقلابی خود را به سایر نقاط جهان صادر کند. او ابتدا به کنگو سفر کرد تا سربازان را در جنگ های چریکی در حمایت از انقلاب در آنجا آموزش دهد، اما در همان سال بعد از شکست آن را ترک کرد.

پس از بازگشت کوتاهی به کوبا، در سال 1966، چه گوارا با نیروهای کوچکی از شورشیان به بولیوی رفت تا انقلابی را در آنجا برانگیزد. او توسط ارتش بولیوی دستگیر شد و در 9 اکتبر 1967 در لا هیگورا کشته شد.

چه گوارا از زمان مرگش به یک شخصیت سیاسی افسانه ای تبدیل شده است. نام او اغلب با شورش، انقلاب و سوسیالیسم برابری می شود. با این حال، دیگران به یاد دارند که او می‌ توانست بی‌ رحم باشد و دستور دهد زندانیان بدون محاکمه در کوبا اعدام شوند. در هر صورت، زندگی نامه چگوارا همچنان موضوع مورد توجه عمومی است و در کتاب‌ ها و فیلم‌ های متعددی از جمله خاطرات موتورسیکلت، که گائل گارسیا برنال در نقش گوارا بازی کرد و فیلم زندگی‌ نامه‌ ای دو قسمتی «چِه»، مورد بررسی قرار گرفته و به تصویر کشیده شده است. که در آن بنیسیو دل تورو یک انقلابی را به تصویر کشید.

چه گوارا اعدام شد

در 9 اکتبر 1967، چه گوارا، انقلابی سوسیالیست و رهبر چریکی، 39 ساله، توسط ارتش بولیوی کشته شد. نیروهای بولیوی تحت حمایت ارتش آمریکا، چه گوارا را در 8 اکتبر در حالی که با گروه چریک هایش در بولیوی می جنگیدند، دستگیر کردند و روز بعد او را اعدام کردند. دست های او را به عنوان دلیل مرگ قطع کردند و جسدش را در قبری بی نشان دفن کردند. در سال 1997، بقایای چه گوارا پیدا شد و به کوبا فرستاده شد، جایی که در مراسمی با حضور رئیس جمهور فیدل کاسترو و هزاران کوبایی دوباره دفن شد.

چگوارا و کاسترو

طبق زندگی نامه چگوارا در طول 12 سال، دوستی ارنستو “چه” گوارا و فیدل کاسترو پیچ و خم های زیادی وجود داشته است.

جولای 1955 فیدل کاسترو و ارنستو “چه” گوارا با هم ملاقات کردند

فیدل کاسترو در هنگام تبعید در مکزیک با دکتر ارنستو “چه” گوارا آرژانتینی ملاقات می کند. این دو مرد 10 ساعت را صرف صحبت کردن و به اشتراک گذاشتن آرمان های انقلابی خود می کنند.

چه گوارا در روزنامه خود درباره این برخورد می نویسد:

من تمام شب را با فیدل صحبت کردم. و صبح دکتر اکسپدیشن جدیدش شده بودم. راستش را بگویم، پس از تجربیاتی که در سرتاسر آمریکای لاتین داشتم، به چیزهای بیشتری نیاز نداشتم تا برای انقلاب علیه یک ظالم شرکت کنم. اما من به ویژه تحت تأثیر فیدل قرار گرفتم. من خوش بینی او را به اشتراک گذاشتم. ما نیاز داشتیم که عمل کنیم، مبارزه کنیم، باورهایمان را مادی کنیم. دست از غر زدن بردارید و بجنگید.

31 ژوئیه 1956 کاسترو منتظر ماند و چه گوارا را از زندان بیرون آورد. کاسترو در راه اندازی سازمان انقلابی خود، M26، زیر رادار نیروهای امنیتی مکزیک قرار می گیرد و همراه با چه گوارا زندانی می شود.

کاسترو قبل از چه گوارا آزاد می شود. چه گوارا به کاسترو می گوید که او را آنجا بگذارد، اما کاسترو قبول نمی کند و در نهایت او را از زندان بیرون می آورد.

سرژ رافی روزنامه‌ نگار و نویسنده می‌ گوید:

البته ارنستو چگوارا هرگز این ژست را فراموش نخواهد کرد، زمانی که رفیقش برای او مانند یک برادر شد.

چه گوارا در مجله خود می نویسد:

پاسخ فیدل غیرقابل برگشت بود و من هنوز می‌ شنوم که او می‌ گوید: «من تو را ترک نمی‌ کنم.» این تصمیم او بود و او هرگز از آن دور نشد. این نگرش فیدل نسبت به کسانی که به آنها اهمیت می داد، کلید تعصبی است که او را احاطه کرده است. اگر به اصول او پایبند باشید، به تمام شخصیت او پایبند هستید و این همان چیزی است که این ارتش شورشی را به یک بلوک تقسیم ناپذیر تبدیل می کند.

8 ژانویه 1959 پس از انقلاب، چه گوارا به کاسترو اجازه داد تا در کانون توجه قرار گیرد. پس از اعلام پیروزی انقلاب کوبا در سانتیاگو دو کوبا در 1 ژانویه 1959، کاسترو راهپیمایی یک هفته ای را به سمت پایتخت کوبا آغاز کرده بود.

«در طول این راهپیمایی به سمت لاهاوانا، چگوارا در پیش است. و این زمانی است که فیدل کاسترو، که یک فرشته نیست، که یک سیاستمدار واقعی است، تصمیم می‌ گیرد تا نظمی را برقرار کند.» او از چگوارا و هم‌چنین دیگران می‌ خواهد که عقب بمانند.»

سیمون رید هنری مورخ می گوید: این باید یک کوبایی باشد که برای اعلام انقلاب به شهر می آید.

در 8 ژانویه 1959، کاسترو پیروزمندانه وارد هاوانا شد، در حالی که چه گوارای وفادار، که اکنون «فرمانده» وفادار کاسترو، در سایه باقی مانده است.

1964 کاسترو چگوارا را به عنوان سفیر در انقلاب منصوب کرد ،کاسترو برای اینکه او را از کوبا دور کند، چگوارا را به عنوان سفیر منصوب می کند. با گذشت زمان، دوستی بین کاسترو و گوارا تغییر کرده است. کاسترو که یک عمل گرا است، در بیش از یک بار آینده رهبری خود را مقدم بر اهداف انقلابی خود قرار می دهد، در حالی که چه گوارا به طور فزاینده ای اظهارات رادیکال می کند.

پس از بحران موشکی کوبا در سال 1962، چه گوارا از اتحاد جماهیر شوروی – که کوبا از نظر اقتصادی به آن وابسته است – فاصله می‌گیرد، در حالی که کاسترو تلاش می‌کند خود را با ابرقدرت راحت کند.

رفی می‌گوید: «ارنستو گوارا، در آن مقطع، کمی آزاردهنده شده است، زیرا تأثیر مخربی در ماه عسل فیدل با اتحاد جماهیر شوروی دارد.

او چند اظهارات باورنکردنی بیان می کند… او می گوید که آماده است نیویورک را از سطح سیاره پاک کند. بنابراین روس‌ ها فکر می‌ کنند: “این یکی، ما باید به خوبی او را زیر نظر داشته باشیم، زیرا این راهی که ما می‌ خواهیم کار نمی‌ کنیم.”

24 فوریه 1965 چه گوارا علناً از اتحاد جماهیر شوروی انتقاد کرد

چگوارا در سخنرانی در کنفرانس آفریقایی-آسیایی در الجزایر آشکارا از اتحاد جماهیر شوروی در مقابل نمایندگان این کشور انتقاد می کند که شوروی را عصبانی می کند. بر کاسترو فشار می آورد تا از دوست قدیمی اش فاصله بگیرد.

در مارس 1965، زمانی که چگوارا به هاوانا بازگشته است، «چه گوارا بلافاصله توسط کاسترو ربوده شده و به یک «خانه امنیتی» فرستاده می‌ شود، همانطور که در کوبا به آنها گفته می‌ شود… ما شهادتی از یکی از محافظان امنیتی داریم که در همان نزدیکی بود و پی یر کالفون، متخصص آمریکای لاتین می گوید: صدای فیدل را شنیدم.

بنینو، یکی از مبارزان چریکی و رفیق سابق گوارا، می‌ گوید: «پس از 42 یا 43 ساعت صحبت، شاید «ال چه» بیرون آمد. او بدبخت به نظر می رسید، من هرگز او را اینگونه ندیده بودم. او با کلاه سبزش بیرون آمد، مثل اینکه به او گفته شده بود که به یک بیماری کشنده مبتلا شده است. راه رفتنش سنگین بود و سرش را پایین نگه داشت.»

3 اکتبر 1965 چه گوارا از کمیته مرکزی حزب کمونیست برکنار شد

در پرتو شایعاتی مبنی بر ترور کاسترو چه گوارا  که چند ماهی است که از انظار عمومی خارج شده است  کاسترو با خواندن یک «نامه خداحافظی» که گوارا نوشته است، در ملاء عام اخراج «ال چه» از کمیته مرکزی را بدن اطلاع چگوارا اعلام می کند.

بار دیگر، فیدل در عین حال عملگرا و نسبتاً ظالمانه نسبت به ال چه است. کالفون می‌ گوید اگر می‌ خواهید دقیقاً لحظه رها شدن ال چه توسط فیدل را مشخص کنید، شاید آن زمان باشد.

در آن زمان، خود چه گوارا در حال به راه انداختن یک جنگ چریکی در کنگو ناموفق است  نتیجه آن چیزی که سرژ رافی استراتژی خروج کاسترو برای «نجات» دوستش می‌نامد «این پیشنهاد او به چه‌گوارا است، «از آنجایی که تمام چیزی که به آن اهمیت می‌دهی انترناسیونالیست خود است. جنگ، پس می شود، شما این کار را در آفریقا انجام خواهید داد.»

پس از شکست چگوارا در کنگو، کاسترو عملیات چریکی بین‌ المللی دیگری را برای دست راست سابق خود ترتیب می‌ دهد، این بار در بولیوی. در آنجا زخمی می شود و در 8 اکتبر 1967 دستگیر می شود. فردای آن روز، چه گوارا اعدام می شود. در کوبا، چه گوارا شهید می شود، اسطوره او تنها به قدرت کاسترو به عنوان یک رهبر می افزاید.

وقتشه که بخونی : زندگی نامه ابوعلی سینا

کشف جسد

از محل دفن چگوارا سال ها هیچ اطلاعاتی در دسترس نبود تا اینکه یک ژنرال بولیویایی که در عملیات دستگیری چگوارا حضور داشت در سال 1995 مکان دفع او را در کنار باند یک فرودگاه در نزدیکی جایی که به قتل رسانده بودنش افشا کرد.بقایای جسد چگوارا در سال 1997 به کوبا منتقل شد و در سانتا کلارا دفن شد ،شهری که چگوارا در آن پیروزی های زیادی در جریان جنگ های انقلابی کوبا کسب کرده بود. بنای یادبودی به افتخارش شاخته شده است.

سخنان ارنستو چگوارا

زندگی نامه چگوارا,سخنان چگوارا

رسالت یک انسان برای رسیدن به آزادی در صف ایستادن نیست بلکه برهم زدن صف است.

زندگی میکنم حتی اگر بهترینها را از دست بدهم چون این زندگی کردن است که بهترینهای دیگر را برایم می سازد.بگذار هرچه از دست می رود برود من آن را می خواهم که به التماس آلوده نباشد حتی زندگی را.

عید من آن روزی است که زحمت یک سال دهقان شام یک شب پادشاه نباشد.

دستم بوی گل می داد. مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند اما کسی نیاندیشید که شاید گلی کاشته باشم.

به احترام آزادی یک دقیقه سکوت کردیم اما خوابمان برد.

خودت باش کسی هم اگر خوشش نیامد نیامد اینجا کارخانه مجسمه سازی نیست.

دادستان:در السالوادور چه میکردی؟ چگوارا:بدنم را برنزه میکردم. دادستان:پس چرا ساختمان را منهدم کردی؟ چگوارا:جلوی آفتابم را گرفته بود.

آزاد کننده نیستم. آزاد کننده وجود ندارد. این مردم اند که خود را آزاد می کنند.

سکوت استدلالی است که معانی دیگر را بدوش می کشد.

شاد بودن تنها انتقامی است که می توان از این دنیا گرفت.

از نظر انسانها سگ ها حیواناتی مفید و با وفا هستند اما از نظر گرگ ها سگ ها گرگ هایی هستند که تن به بردگی داده اند تا در آسایش و رفاه زندگی کنند.

مردمان شهر برای آزادی تابوت ساختند وبرای عشق مرز. غافل از اینکه نه آزادی در تابوت جا میگیرد و نه عشق مرز می شناسد….

می توانستم شاعری باشم ولگرد قمارخانه های بوینس آیرس محفل نشین خواب و زن و امضا و اعتیاد.

گریه می کرد گرگ وقتی دید سگ به خاطر تکه استخوانی لگد های چوپان را تحمل میکند.

گنجشکی که از مترسک بترسد از گرسنگی می میرد.

به دنیا نیامدم که بخواهم در سنین پیری بمیرم.

به اقتصاد سوسیالیستی بدون اخلاق مارکسیستی اعتقادی ندارم.

می دانستم در لحظه ای روح بزرگ حاکم ضربه ای می زند تا تمام بشریت را به دو دسته مخالف تقسیم کند من در کنار مردم عادی خواهم بود.

مطالب بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا