رشد و توسعه فردیقانون جذب

باور چیست ؟ قدرت باور و راه های تغییر باور 100% کاربردی

باور چیست سوالی که اکثر افراد به دنبال جواب آن هستند و می خواهند بدانند چه نقشی در زندگی دارد،در این مقاله قصد دارم به تعریف کامل و جامع باور بپردازم و اهمیت و قدرت آن را در زندگی توضیح دهم و راه های کاربردی برای تغییر باور ارائه دهم.

تعریفی از باور:

باور چیست ؟باور همان ذهنیت و ضمیر ناخودآگاه است، فکری که بارها و بارها در ذهنتان تکرار شود تبدیل به باور می شود.باور ها نقش اساسی و مهمی در زندگی انسان دارند.بطور کلی زندگی انسان ها بر اساس باورهایشان شکل میگیرد.

باورهای ما افکاری هستند که بر اثر تکرار شکل گرفتند حالا توسط چیزهایی که شنیده ایم یا دیده ایم و یا در محیط هایی که قرار گرفته ایم،به واسطه خانواده و مدرسه و رسانه…

میان متنی
متن

باور یعنی واقعیتی که ما قبول کردیم، هر چی که ما قبول کردیم در زندگی می شود ،باور یعنی واقعیتی را چه خوب و چه بد وارد ذهن و روح مان کنیم.

باور چیزی است که ما آن را واقعیت میدانیم،این چیزی است که فرض می کنیم درست است.

ما از باور های خود برای درک جهان استفاده می کنیم و همچنین از باور های خود برای حفظ امنیت خود استفاده می کنیم به همین دلیل است که ما به طور کلی سعی می کنیم بعد از شکل گیری یک باور، آن را حفظ کنیم و در مقابل تغییر آن مقاومت کنیم.

 

باور ها چگونه شکل میگیرند؟

 

هر پیامی که در زندگیمان تکرار شود تبدیل به باور می شود پیام ها می توانند به صورت دیداری ،شنیداری، نوشتاری، فکری و کلامی باشند.پس تمامی ورودی های ذهن ما با تکرار تبدیل به باور ما می شوند.

باور ها از کودکی شکل میگیرند.به طور مثال شما در کودکی متوجه شدید که خیلی خوب صحبت می کنید و لحن بسیار خوبی دارید و خانواده ودیگران هم این را تایید کردند و مدام به شما یادآوری و تکرار کردند و باوری در شما ایجاد شده که خوش صحبت هستید این پیام که زیاد تکرار شده یک باور قوی برای شما ایجاد کرده و حالا بعدا اگر کسی به شما بگویید که خیلی بد صحبت می کنی شما اصلا به آن توجهی نمی کنید چون باور دارید که خوش صحبت هستید.

اهمیت باور در زندگی

اهمیت باور در زندگی

آنتونی رابینز میگوید: انسان ماشین اثبات باور هایش است.

باور شما باعث می شود که فکرتان به صورت ناخودآگاه اطراف یک موضوع بچرخد.باور ما حتی روی ادراک ما از جهان تاثیر میگذارد.

باور ما شخصیتمون رو شکل میده و شخصیت ما سرنوشتمون رو میسازه.

سرنوشت ما را باور هایمان می سازد.

باور خیلی خیلی مهم است،هر آنچه را که باور کنید در زندگی می بینید.

آزمایش های مربوط به قدرت باور

آزمایشی بر روی دو زندانی که حکم اعدام آنها صادر شده بود انجام شد.آزمایش به این صورت بود که یکی از اعدامی ها را در مقابل فرد اعدامی دیگر، رگش را زدند و سطلی را زیر دست آن قرار دادند تا خونش قطره قطره داخل آن بچکد و جانش را از دست بدهد.

فرد دیگر را چشم هایش را بستند و با یک وسیله روی رگش کشیدند و صدای چکیدن را هم پخش کردند تا فرد احساس کند خونش را قطره قطره دارد از دست میدهد.در صورتی که نه رگش زده شده بود و نه خونی از دست میداد در عین ناباوری در همان مدت زمانی که آن فردی که واقعا رگش زده شده بود جانش را از دست داد.

آقای مارتین سلیگمن به همراه همکارانش آزمایشی بر روی سگ ها انجام داد که برنده نوبل روانشناسی شد.

آزمایش شوک به سگ ها

در سال 1965، مارتین سلیگمن و همکارانش روی شرطی سازی کلاسیک یا فرآیندی که طی آن یک حیوان یا انسان یک چیز را با چیز دیگر مرتبط می کند، تحقیق می کردند. در مورد آزمایش سلیگمن، او یک زنگ را به صدا در می آورد و سپس یک شوک خفیف به سگ می داد.

پس از چند بار، سگ حتی قبل از وقوع آن به شوک واکنش نشان داد: به محض اینکه سگ صدای زنگ را شنید، طوری واکنش نشان داد که انگار قبلاً شوکه شده بود.

اما،بعد یک اتفاق غیر منتظره رخ داد. سلیگمن هر سگ را در یک جعبه بزرگ قرار داد که از وسط با حصاری کم تقسیم شده بود. سگ می توانست در صورت لزوم نرده را ببیند و از روی آن بپرد. کف یک طرف حصار برق گرفته بود، اما در طرف دیگر حصار برق نداشت. سلیگمن سگ را در سمت برق گرفته قرار داد و یک شوک خفیف وارد کرد.

او انتظار داشت که سگ به سمت غیر تکان دهنده حصار بپرد.در عوض، سگ ها دراز کشیدند. انگار از قسمت اول آزمایش یاد گرفته بودند که هیچ کاری نمی توانند برای جلوگیری از شوک انجام دهند،بنابراین در قسمت دوم آزمایش تسلیم شدند.

سگ هایی که قبلا شوک به آنها داده شده بود در آزمایش بعدی به دلیل درماندگی آموخته شده سعی نکردند از شوک فرار کنند.

سلیگمن وضعیت آنها را درماندگی آموخته شده یا تلاش نکردن برای رهایی از موقعیت منفی توصیف کرد زیرا در گذشته به آنها آموخته شده بود که درمانده هستند.

بعد از اینکه سگ ها برای فرار از شوک از حصار نپریدند، سلیگمن قسمت دوم آزمایش خود را روی سگ هایی که بخش شرطی سازی کلاسیک آزمایش را گذرانده بودند، امتحان کرد. 
سگ هایی که قبلاً در معرض ضربه قرار نگرفته بودند برای فرار از شوک ها به سرعت از روی حصار پریدند. این به سلیگمن می‌گوید که سگ‌هایی که دراز کشیده‌اند و درمانده شده‌اند، در واقع از اولین بخش آزمایش او این درماندگی را آموخته‌اند.
حالا چه ربطی به انسان دارد؟
در ابتدا سلیگمن کاملاً مطمئن نبود. اما، تحقیقات بیشتر نشان داده است که نحوه نگرش افراد به رویدادهای منفی که برای آنها اتفاق می افتد می تواند بر اینکه آیا آنها احساس درماندگی می کنند یا نه، تأثیر گذارد.
بیایید به یک مثال نگاه کنیم: تصور کنید که در یک آزمون ریاضی مردود شده اید. چندین چیز وجود دارد که می توانید دلیل آن را بگویید: “من احمق هستم.” من به اندازه کافی مطالعه نکردم. “آزمون خیلی سخت بود.”هر یک از این دلایل را می توان به عنوان نوع دیگری از اسناد در نظر گرفت. اسناد عامل که یک فرد مقصر می داند برای نتیجه یک وضعیت است. 
می توان برای رویدادهای مثبت و منفی نسبت داد. روانشناسان کشف کرده اند که انواع خاصی از اسناد وجود دارد که باعث درماندگی آموخته شده می شود. اسنادی که به احتمال زیاد باعث درماندگی آموخته شده می شوند، درونی، پایدار و جهانی هستند.

انواع باور

تا این قسمت مقاله متوجه شدیم که باور چیست حالا به انواع باور می پردازیم .

باور ها به دو دسته تقسیم می شوند.باورهای مثبت و باورهای منفی.

همه ی باور های محدود کننده که در شما احساس بدی ایجاد می کنند جز باورهای منفی به حساب می آیند و باورهایی که به شما انگیزه می دهند و احساس خوبی در شما ایجاد می کنند و شما را به سمت خواسته هایتان میبرند باورهای مثبت هستند.

باور های مثبت

به باور هایی که به شما انگیزه می دهند و انگیزه شما را بالا میبرند و احساس خوبی در شما به وجود می آورند باور مثبت می گویند.باور مثبت شما را به موفقیت در زندگیتان می رساند.باور های مثبت انرژی شما را بالا می برد و انگیزش بخش هستند.باور های مثبت اعتماد به نفس و عزت نفس را افزایش می دهند. با ایجاد باور های مثبت در خودتان می توانیذ به تمامی خواسته ها و آرزوهایتان برسید.باور های مثبت تاثیر بسیار زیادی در زندگی برای رسیدن به موفقیت دارند.

هنگام تنگ دستی در عیش کوش و مستی

کین کیمیای هستی قارون کند گدا را

حافظ

باور های منفی

باور های منفی همان باور های محدود کننده هستند که در زندگی مانع موفقیت و رسیدن به اهدافتان می شوند.باور محدود کننده انگیزه را از شما میگیرد و احساس بد و منفی در شما ایجاد می کند. باور های منفی شما را به سمت شکست میبرد و عزت نفس و اعتماد به نفس را از شما میگیرد.

باورهای غلط چیست؟

آنها باورهایی هستند که ما درباره خودمان داریم که نادرست و محدود کننده هستند. آنها در ضمیر ناخودآگاه ما زندگی می کنند و از آنجایی که 90 درصد اعمال ما از ناخودآگاه ما سرچشمه می گیرد، باورهای نادرست ما تقریباً در هر کاری که انجام می دهیم نقش مهمی دارند.

همچنین از آنجایی که آنها در ناخودآگاه ما زندگی می کنند، ممکن است از آنها و تأثیر آنها بر زندگی روزمره مان آگاه نباشیم.

به عنوان مثال، اگر فکر می‌کنید دوست‌داشتنی نیستید، ممکن است روابط را خراب کنید، زمانی که نباید ادامه دهید یا از وارد شدن به روابط اجتناب کنید. اما منطق ممکن است به شما توضیح دهد که چرا این کار را انجام می‌دهید، در حالی که اساساً ناشی از باور نادرست شما است که دوست‌داشتنی نیستید.

رفتار ما ناشی از باورهای ماست. و آنچه زندگی ما به نظر می رسد نتیجه رفتار جمعی ماست. بنابراین اگر باورهایمان به ویژه باورهای نادرست خود را تغییر دهیم یا منحل کنیم، می توانیم رفتار خود را تغییر دهیم و در نهایت زندگی خود را تغییر دهیم.

آیا می شود باورها را تغییر داد؟

بله قطعا می توانیم باور هایمان را تغییر دهیم، برای تغییر باور نیاز به صبر و حوصله و تکرار و تمرین داریم. بعد از شناسایی باور های منفی و محدود کننده باید آنها را با باور های مثبت جایگزین کنیم تا شرایط زندگیمان تغییر کند.در ادامه ی مقاله راه کار های کاربردی برای تغییر باور می آورم.

آنتونی رابینز : معنی حماقت این است که همان کارهای قبلی را بکنیم و انتظار نتایج جدید داشته باشیم.

 

 راه های تغییر باور :

 

روش ها و تئوری های مختلفی درباره ی تغییر باور و ناخودآگاه وجود دارد.

هویت شما از عادات شما ظاهر می شود. شما با باورهای از پیش تعیین شده متولد نشده اید. 

به طور دقیق تر، عادات شما چگونگی تجسم هویت خود را نشان می دهد. وقتی هر روز تخت خود را مرتب می کنید، هویت یک فرد سازمان یافته را تجسم می دهید. وقتی هر روز می نویسید، هویت یک فرد خلاق را تجسم می دهید. وقتی هر روز تمرین می کنید، هویت یک فرد ورزشکار را تجسم می دهید.

هر چه بیشتر یک رفتار را تکرار کنید، هویت مرتبط با آن رفتار را بیشتر تقویت می کنید.

البته، عادت‌های شما تنها اعمالی نیستند که بر هویت شما تأثیر می‌گذارند، اما به دلیل فراوانی آنها معمولاً مهم‌ ترینشان هستند.

هر تجربه ای در زندگی تصویر شما را از خود تغییر می دهد، اما بعید است که خود را یک فوتبالیست بدانید زیرا یک بار به توپ ضربه زدید یا یک هنرمند به دلیل ثبت یک تصویر. با تکرار این اقدامات، شواهد جمع می شوند و تصویر شما از خود شروع به تغییر می کند.

تأثیر تجربه‌ های یک‌ باره از بین می‌ رود در حالی که تأثیر عادت‌ ها با گذشت زمان تقویت می‌ شود، به این معنی که عادت‌ های شما بیشتر شواهدی را که هویت شما را شکل می‌دهند، ارائه می‌ کنند. به این ترتیب، روند ایجاد عادات در واقع فرآیند خود شدن است.

این یک تکامل تدریجی است. ما با کوبیدن انگشتانمان و تصمیم به اینکه فردی کاملاً جدید باشیم تغییر نمی کنیم. ما ذره ذره، روز به روز، عادت به عادت تغییر می کنیم.ما دائماً در حال تکامل خود هستیم. هر اقدامی که انجام می‌ دهید، رای به نوع فردی است که می‌ خواهید تبدیل شوید. تغییر باور اینگونه شکل میگیرد.

وقشه که بخونی : قانون جذب ثروت 

تغییر باور با سابلیمینال

تغییر باور با سابلیمینال

 

میدانیم که باورها ، به خصوص آنهایی که از کودکی در ذهن ما ریشه کردند، تجربیات زندگی فعلی و آینده ما رو تعیین می کنند.

اینکه بخواهیم باورهایمان را دقیق پیدا کنیم ، کار دشواری است چون حتی از وجود خیلی هاشون اطلاعی نداریم.

بهترین کار برای تغییر در سیستم باورها، برنامه ریزی مجدد ذهن است.

فایل های سابلیمینال به ما کمک میکند تا ذهنمان را  مجددا برنامه ریزی کنیم.

مغز ما از دو نیمکره راست و چپ تشکیل شده است و نیمکره چپ ، مسئول منطق و محاسباته.

گوش سمت راست ، اطلاعات را به نیمکره سمت چپ می برد، و گوش سمت چپ ، اصلاعات را به نیمکره سمت راست.

وقتی ما میخواهیم عبارات تاکیدی بگوییم ، نیمکره سمت چپ که مربوط به منطق ما است، مقاومت میکند و سعی میکند با منطق بگوید که واقعیت زندگی ایت چیز دیگریست.

اینطوری خیلی طول میکشد تا مقاومت ذهن بشکند و ذهن ناخودآگاه ما برنامه ریزی شود، اما اگر حواس نیمکره سمت چپ را پرت کنیم و به قولی ، منطق را خاموش کنیم، اطلاعات بدون هیچ فیلتری داخل ذهن ناخودآگاه ما میشینند و ذهن با سزعت برنامه ریزی میشود.

فایل های سابلیمینال همین کار را می کنند.

وقتی سابلیمینال گوش میدهید، گوش راست شما موسیقی میشنود و نیمکره چپ شما درگیر موسیقی میشود، اما گوش چپ شما عبارات تاکیدی را با صدای خیلی خیلی کم که فقط ذهن میشنود درک میکند و این اطلاعات مستقیما وارد ذهن ناخودآگاه شما می شود.

اینطوری ذهن خیلی سریع برنامه ریزی میشود و شما میتوانید باور های مورد نظر خودتان را در مورد رابطه ، ثروت و سلامتی ، داخل ذهن بکارید.

کسانی که کمی با تدوین آشنایی داشته باشند ، می توانند با استفاده از برنامه هایی تدوین ، خودشان برای خودشان سابلیمینال بسازند.

 

 

مطالب بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا